هنر هفتم

نشریه تخصصی سینما

هنر هفتم

نشریه تخصصی سینما

نقد فیلم( هشت و نیم 1963/ فدریکو فلینی)

جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۲۰ ب.ظ
📚انزوای انسان مدرن در عصر جدید

🖋آریا باقری...


     هشت ونیم(8½)- ششمین فیلم کارگردان ایتالیایی تبار فدریکو فلینی ست که از زوایای تاریک ذهن،شالودۀ هستی شناسانه ای را به کنکاش میکشد. هشت ونیم درسال 1963 برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد که توانست نظر منتقدین وعلی الخصوص مردم رابه فلینی معطوف کند.

      هشت ونیم را بیشتر میتوان فیلم منتقدانه خواند که داستانی را روایت نمیکند،قصه ای برای گفتن ندارد و اصولا به مخاطب بیشتر به سبک برشت نگاه میکندکه بجای همذات پنداری بایستی تحلیل کنند،کاووش کنند و ریشۀ علت ومعلول ها و چرایی ها را از دل کاراکترهای فرّارِ فیلم جویاشوند. 8½ به صراحت اثری سوبژکتیویته ایست که بار روشنگریِ تلخی رااز جامعه ای پر از شخصیتهای انارشیسم که در دل متغیرها مدام رنگ عوض میکنند به تصویرمیکشد.روایتی که فلینی دست به خلقش زده است از چند ساختار برای پیشبرد داستانش که بنوعی بی داستانیِ شخصیت اصلی است بهره میبرد که ریشۀ ژرفناک تمامی این اتفاقات را به خاطراتِ غبارآلودۀ دوران کودکیِ کاراکتر اصلی که (گوئیدوآنسلمی) است متصل میکندوگویا فلینی جامۀ زندگی اش را بر تن شخصیت اش سوارکرده است.زندگی گوئیدو توسط گذشتۀ اش مچاله شده است وتنها راهکاری که فلینی پیش پای اومیگذارد،تنها همان ایدۀ زندگی خودش است تاخودش رابسازد.گوئیدو کاراکتریست که نه میتوان اوراقهرمان خوانیم ونه میتوانیم آنرا ضد قهرمان فرض کنیم، بلکه بیشترخودضدقهرمانِ خود میشود!

       8½ یقینا اثری تماما هنری است که از درون فیلم میتوان مقصود ساخت این فیلم را یافت.فیلم از گوئیدویی اغاز میشود که توسط مردمان تاثیرپذیر توسط تکنولوژی وعصرجدید،در ماشین هایشان که استعاره ای ازدنیای ماشینی ست گیرکرده است،تنها گوئیدو تلاش میکند که از ماشین وبخار نفس هایش که سمبل گذشته و توهماتش را به دوش میکشد فرارکند، رفتار اودر ماشین که در تنگنایی خفقان زده گیرکرده است،او را تا مرز تشنج میرساند وسپس پس از رهایی از همان دوعنصرِ گذشته و توهمات،به آسمان ها پروازمیکندکه هم بنوعی گویندۀ صعود فکری کارگردان فیلم گوئیدو که همان فلینی ست است  و هم نمایانگر وهم رهایی از انسانی گیرافتاده در دنیای مدرنیته است که هرچه متوجه نگاه بصریِ طردشده اش میشود،آنارشیسمی تر فکر میکند ومتوجه هیجان لایزال اطرافیانش که باز ریشه در کودک درون دارند میشود.هشت ونیم بی شک مجال تنفس به مخاطبش نمیدهد،لذا نگاه نفوذناپذیر مخاطب به فیلم التباس یافتۀ نگاه همان گوئیدو آنسلمی است که محصور و مقهور کائنات اطرافش شده است.سپس درحین پرواز است که متوجه طنابی به پایش میشود که از ساحلی خالی اورا از آسمانِ آرزوها وشیوۀ اتوپیاییِ مدنظرش به زمینِ دیسیپلینِ شده توسط مذهب میکشاند که بنوعی میتوان این نوع آغاز را بهترین راه آغاز با تِمی دراماتیک دانست- بی هیچ اضافه گویی!

       کریستین متز درباب فیلم هشت ونیم نظریۀ ساختار آینه ای را مطرح میکند که گویا بااینکه فلینی خالق فیلمهای ساختار آینه ای که از فرایندی ذهنیت گرا میایند نبوده اما بیشترین شاخصۀ ساختار آینه ای را در فیلم هشت ونیم اش رعایت کرده است.ساختار آینه ای به مجموعه اتفاقاتی درونی میگویند که سلسله مراتبی را داراست و بسان انسان مسنی است که روبروی او یک آینۀ تمام قدِ بزرگ قرار دهیم.مرد مسن از درون این اینه بتواند اینه ای کوچکتر اما بس ژرفناک تری را درون آینۀ اول تماشا کند که مربوط به امیال ها وآرزوهای بدست آمده ونیامده اش است ، همین طوردرون آینۀ دوم آینۀ ای عمیق تر از قبلی ببیند که ازتمام آنها ریشه دارتر و تاریک تراست و به عمق لایه های نهان ذهنش نفوذ دارد وآن آینه حامل خاطرات دوران کودکی اش است. گوئیدو در8½ کارگردان خوش شیفته ای است که هم از طریق نگاه کارگردانی شده وچشمان بصری اش متوجه ذات اطرافیانش،آن هرج ومرج طلبیِ به انحطاط کشیده میشود- و هم از طرفی ذهنش درکنکاش وجستجو برای کشف ایده ای ناب برای فیلم جدیدش است که ناخواسته مدام این فرمان به دوران کودکی اش از طریق المان های پیرامونش منحرف میشود ونمیتواند از طریق محیط پیرامونش به کُنه ایده اش از طریق انعکاس کودکی اش روی جسم مدرنش برسد.فیلمنامۀ عالیِ هشت ونیم با کارگردانی فوق شاهکار فلینی چنان سلسله رفتارهای کاراکتر اصلی اش را مانند پازل، مکمل هم قرار میدهدکه مخاطب با کمی دقت میتواند به زنجیر بودن آن پی ببرد.دیدگاه راسخ فلینی درتمام قسمت های این پازل کاملا قابل مشاهده است، مثلادرقسمت های آغازین فیلم که فلینی با کات هایش زیبایی محدودۀ زمانِ ذهنی گوئیدو را با زمان های رئال تبیین میکــند، ما یک سـالن سفـید می بینیم که توسط درختان مـحصورشده است وتمامی شخصـیت ها،چه زن وچه مرد به دوربین برمیگردند وسلامی میکنند سپس دوربین شخصی رانشان میدهدکه بسان رهبر ارکسترگویا دارد سلام ومعاشرت کردن آنان را کنترل ورهبری میکند،سپس دو پرستار دختر را نشان میدهد که پیرمردی را روی صندلی سفیدی می نشانند وازطرفی دوکشیش ازپشت صندلی آنان آرام رد میشوند که به ناگاه زنی پیر وبا چشمانی بسیار نافذ درنمایی نزدیک جای آن دوکشیش را میگیرد، انگاراین زن مراقب شوهر خود ، با پیش زمینه ای کاتولیگ که تنها ازبیرون متوجه نگاه های زنان به شوهرش است وخود نمیداندکه شوهرش با دختران است. این نوع نگاه ها مخصوص نگاه های فلینی است که در چشمان گوئیدو برای پیشبرد داستان بکار رفته شده است،هشت ونیم رئالیسم گیج کننده است که ازطریق محاورۀ کاراکترها خود را کنکاش میکند.

     المان پردازی در 8½ به قدری زیباست که تمامی بازیگران را دارای جایگاه میکند.تنها نقص فیلم که به فیلم لطمه میزندو برای مخاطبانش قلمرویی تداعی میکند،ثقیل گویی فلینی است که این زمختی و روایتِ سخت بصری مسئله ای زیباشناختی از هنر را درکالید روح یک کارگردان سنت شکنِ کاتولیک که آئین وسنت ها رهایش نمیکنند مطرح میکند. فلینی گویا بااین فیلم نقبی به حالات روحی خود درحین کار،فشارهای خانوادگی که تصورات دوران کودکی راخراب کرده است وفشارهای دینی که تمامی افکار را زیر ذره بین  میگذارد میزندو ازطریق کاراکترها،سکانس ها وکنتراستِ بالای نور و رنگ که گاه یک شخصیت را اینقدر پر نور میکندکه مرکز توجه باشد وچندی بعد انرا در هاله ای از ظلمات فرومیبرد درتلاش است تا ناپایداریِ رفتاری شخصیتی انسانهارا در فرهنگ مدرنتیۀ جدید به چالشی عمیق که از آئین ومذهب میاید بکشد.

       هشت ونیم را میتوان فیلمی برضد استثمار ،تفاخر وجهان ماشینی دانست که منجر به نگاهی مردسالارانه وآنارشیستی میشود که ریشۀ درونیِ ساختارِ آینه ای آن، طرح اگزیستانسیالیستیِ دورانِ تار کودکی اوست. از وِردی که گوئیدو در پاسی ازشب برای دستیابی به گنج با دخترخانواده شان میخواندگرفته تاتعصب خشکی که به گوئیدو وقتی که متوجه میشوند اوبا زنی هرزه درساحل تنهابرای دلخوشی آن کودکان رقصیده است،که گویی شهر اینقدر درمذهب مستغرق شده است که نگاهی اسطوره ای وقدیس گونه به انان دارد،طوریکه حتی مادر،فرزند خودرا ازطریق گناه پس میزند و کلیساها پرده اعتراف را بروی او می بندند،اما گوئیدو عشق را نزد کسی پیداکرده که به او سرمستی وخوشی را آموخت.

      8½ فیلمِ برزخ است وپراز ضدونقیض پرسوناژهای درهم تنیده شده است . درقسمتی که میتوان آنرا مهم ترین قسمت فیلم دانست،گوئیدو با بازی(ماسترویانی)وتمامی عوامل فیلم با لباسی گرمابه مانند در مکانی پر از بخار وارد میشوندکه همگی پس از گفتگوهایی این جهانی درآنجا به خواب میروند،سپس ندای زنی بلندمیشودکه گوئیدو را احضارمیکند، گوئیدو از بین آنان که مانند جنازه هستند راه می افتد و دیگر اکثریت تقاضاها حالتی الهی درخواستی پیدا میکنند و گویی همه محتاج یک نیم نگاه هستند- ازطرفی این سکانس بیانگرجهان بدون زن نیزهست که اگر زنی درآن وجودنداشته باشد مردان در بخار شهوت خود، بالباسی ناچیز می میرند.

      اصولانگاهی که فلینی به زن دارد- نه درهشت ونیم، بلکه درتمامی اثارش، نگرشی مثبت گرایانه و مسحورکننده ومظلوم است.فشارها نگرش هایی که برگوئیدو تحمیل میشود،دست آخراورا فرمانروایِ ظالمی میکند که ازدل زندگی زناشویی اش،زنان رابردۀ خودمیداند؛او تصورمیکند که همه شیفته او هستند و او قادر مطلق است وسپس وقتی بی عدالتی میکند،متوجه ناپایداری همه چیزمیشود،تسمه دست میگیرد و به تنبیه میپردازد،عده ای مقهور کتک اومیشوند و باز عده ای دیگر باخشم والتهاب، من جمله همان روسپی دوران کودکی او و بازیگرزن فیلم جدید اوکه از نقشش که استعاره ای ازهویت خویش است بی خبراست سر به ستیز برمیدارند،سپس زنی به بالای پله ای میرسدووقتی مرواریدهایی راحریصانه  به چنگ گرفت، همۀ زنان چه آنانی که کتک خوردندوچه انانی که سرکشانه اعتراض کردند ، برایش دست میزنند که گویی تمامی اینها بازی تئاتری بیش نبوده!- این نوع  نگاه فلینی به زندگی، علی الخصوص به زندگی گوئیدو،گوینده نگاه انحصاری مردان توسط مذهب است که رسیدن به هر چیزی را با زورمیدانند.فلینی زندگیِ آمیخته به گذشته را با یک نقطه ریز از حمام گوئیدوی کوچک شروع میکند وسپس مرز حقیقت ها وتوهمات گوئیدو را اینقدر باریک میکندکه حد تشخیص بینابینی ازواقعیتِ کنونی یا حقیقتِ درونی گوئیدو بسیارسخت میشود،بطوریکه به فروپاشی میرسد.درمیانه های فیلم که تقریبا فیلمنامه درحال مقدمه چینی برای پردۀ سوم ونتیجه گیری است،ما گوئیدو و عوامل فیلم را به ساختمانِ نصفه ونیمه بناشدۀ قسمتی ازفیلم می بینیم که زبانِ بصریِ زندگی گوئیدوست،ساختمان رهاشده ای که  اکثریت شکل گیری اش درزمان کودکی بوده وهرچه کاراکتر اصلی درتلاش است که آنرا به تکامل برساند، بیشترازخانۀ اصلی اش دور میشود،مااصلا گوئیدو را درحین کارگردانی نمی بینیم،بلکه تشویش های درونی اورا شاهدهستیم که فیلم رافیلم شخصی برای گوئیدو که همان فلینی ایست میکند.

     8½ تمامی جوانب رادرنظرگرفته که اگر بخواهیم با نگاهی موشکافانه به آن بپردازیم متوجه ریشۀ عظیم وعمیق فلینی برای ساخت این شاهکار میشویم،هشت ونیم را میتوان گفت نگاه راسخ ونقادانۀ فلینی به پیرامونش که به مبارزه طلبی باتمامی جنبه ها میپردازد،اما هدف اصلی که هشت ونیم نشانه رفته است،تفکرات اومانیسمی است که ذات انسان را خط خطی میکند وآدم را از من وجودی اش دورمیسازد،مثلا درقسمتی که تمامی عوامل فیلم درصحنۀ فیلمبرداری درحالِ مصاحبه ای بشدت پرهرج ومرج وپرتنش با گوئیدو و عوامل فیلم هستند از هرسو به گوئیدویی که حال در برابر میزِ آینه وار که خودش را یاد خودش میاندازد نشسته حمله میکنند،تمامی دیالوگ ها وکنش واکنش های خبرنگاران وطرح سوالاتشان خبراز ضمیر پوچ گراو انسان گرایانۀ افراطی آنان دارد که دست آخر گوئیدو را به مرز فروپاشی توسط نویسنده ای ازجنس خود میرساندکه تنها راهکار خودرا خودکشی میداند.

     8½ فیلمنامه اش بسان دایره عمل میکند،مدام قصه را مارپیچ میکند و مادامی که کاراکتر هارا دور میزند به زوایای درونی وپنهانِ نهفته شده در ضمیر آنان نیز میپردازد.فلینی با زبان بصری وثقیل اش، به پردازش روحیات منزوی شخصی محصورشدۀ مذهب ومسحور شدۀ زنان درظاهر با زبانی ساده وسهل اما درباطن پیچیده وکلاف مانند میپردازد . المان هایش پشت سرهم ومنسجم ومنظم چنان کاشته شده اندکه هرالمان نسبت به محتوا خبری به مخاطب میدهدکه گاه ممکن است دربطن ساختاری ذهن گوئیدو باشد وخود مقدمه ای برای وضعیت کنونی گوئیدو ، و یا اطلاعاتی میدهدکه قرار است در ریتم درام داستان به توهمات گوئیدو بپیوندند- ودست آخر زمانیکه تمامی افراد درون زندگی گوئیدو که حال یا منفعل امر او بودند یا گوئیدو فاعل امر آنان ، به محل صحنۀ ساختمان نیمه کاره میایند،اوبنوعی زندگی خودراازطریق همان کودک فلوت زن که نقش کودک درون اورا ایفا میکند کارگردانی میکند واین بهترین استعاره اززندگی به اخر خط رسیدۀ گوئیدو است که او خود دریافته که زندگی اش پراز هرج ومرج و دیالوگهایی بی سروته است وخود نیز بخشی ازاین ماجراست.گوئیدو دست اخر ازطریق منحنیِ شخصیتی متوجه میشودکه عقده،دغدغه ها،اشفتگی هاوتمام محسوسات گاه ملالت باروگاه سرورانه اش تمامی سرمایه ها وثروتش هستندکه اورا (او) کرده اند واین چنین کاراکتراورا دایره وار بسان رقص آخر فیلم که تمثیلی آشکار ازفیلم زیبای مهرهفتم برگمان است ملموس کرده است. 

     8½ دراصل راوی دوفندانسیون ادغام شده از زندگی است که زیربنای اولی که کودکیِ انسان است بارسنگینی رابه دوش قسمت دیگری از ساختمانِ شکل گرفته از انسانِ مدرن میانداز دو این کودک درآخرفیلم که درزیرنور نورافکن،همچنان مشغول نی زدن است،همان کودک درون گوئیدو است که پس ازمشکلات وملامت های دایره واری که شده باز در راهی که آینده اش مشخص نیست با لذت فلوت میزند،که این خود تصویر انزوای انسان مدرن در عصرجدید است- وچه پایان بکری!


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی