هنر هفتم

نشریه تخصصی سینما

هنر هفتم

نشریه تخصصی سینما

نقد فیلم 《پروژه فلوریدا》۲۰۱۷/شان اس.بیکر

يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۴۰ ق.ظ


📚استتار خلاء   

🖋آریا باقری

پروژۀ فلوریدا- محصول سال 2017- ریتم ساده و موزونی دارد و توازن کاراکترهایش را تا آخر حفظ میکند، کاراکتری را انقدر بُلد نمیکند که از تماتیک خارج شود و شخصیتی را آنقدر دور از دوربین قرار نمیدهد تا مخاطب فراموشش کند وهمین امر است که پروژه فلوریدا را شیرین میکند با اینکه مضمونی شیرین ندارد. پروژه فلوریدا اثری رئالیسم است؛ دیالوگ هایش تمام از دل محرومان بیرون میاید و موقعیت ها تمامــا از  فقر استخراج میشود. دوربینِ فیلم برای ابلاغ تشویش و دوگانگی  پرسوناژها وهمچنین بی تفاوتی وبی روحی آنان مدام وضعیت خود را از لرزش به سکون تغییر میدهد و کارگردان  دراین زمینه بااستفاده از درام ودیالوگهای طبقه بندی شدۀ شخصیت ها، بسیار موفق عمل کرده است.

فیلمنامۀ فیلم اکثرا موقعیت های دراماتیک خود را تبدیل به فراز و فرود نمیکند وغالبا تمرکزش روی تم میچرخد و چـون تم درونی و محـتوایی فیلم فقــر و درد و فرهـنگ پائین مردم فقیر نشیـن آمریکا را نـشان میدهد وگویای یک نوع پرهیز از سکونت ، وعدم آرامش روحی ایست، پس شلختگیِ انسان محصور سنت های غلط که زاده از نگرشِ ناهنجارشان است بیشتر به چشم میاید ونویسنده برای همذات پنداریِ بیشتر این موضوع موقعیت های دراماتیک را هم جسته وگریخته به مخاطب القا میکند،چنان که بیننده نمیداند درگیر کدام گره دراماتیک شود واین به نوبه خود، شاخصۀ مهمی برای این نوع ژانرهای بهم آمیخته است که التباسی از تراژدی،گروتسک،رئالیسم و کمدی کودک و نوجوان محسوب میشود.

 

فیلم با نگرشی متواضعانه از دیواری شروع میشود که به زور رنگ صورتی شده است تا عیب هایش را بپوشاند،اما بدتر عیوبش در چشم رفته است وکودکانی به دیوار تکیه داده اند تا شخصی برایشان خبری بیاورد، سپس پسری دیگر می دود وآنان منتظرند تا خبر را بشنوند  اما پسرِ حامل خبر هیچ چیزی به آنان از راه دور نمی گوید چرا که حساب کرده ممکن است پس ازگفتن خبر از راه دور تنها بماند= سپس وقتی پسر به آنان میرسد ماجرای آمدن یک مهمان جدید را به مُتل های ارزان قیمت درمجتمع های فقیر نشینِ  ارغوانی رنگ را میدهد وسپس کودکان بلندشده وبه مکانی میروند و برای بازی روی کاپوت ماشینی تف می اندازند تا خود را از این خبر خوش ارضا کنند ؛ نکته اینجاست که وقتی صاحب ماشین در می یابد ماشین اش توسط چند کودک تفی شده است، دریایی عمیق از فحاشی بچه ها به صاحب ماشین شکل میگیرد؛ گویا کل فیلم از 10 دقیقۀ آغازین تکلیفش را بامخاطب مشخص میکند و مخاطب با چند سکانس آغازین می بیند که چنان فیلم سانتی مانتالی راهم انتخاب نکرده است،بلکه فیلمی انتخاب کرده که صریحا دنیای ژنده روحِ طبقۀ فقیر را به تصویرمیکشد، دنیایی که همه برای لذت خود کارهایی میکنند وقسر در میروند ،اما بااین حال هرکس برای خود حد ومرزی دارد- حد ومرزهایی که دائم در حال تجاوز بهم هستند و با این امر کنار آمدند که کار زشت x که همه را ناراحت کرده است هنوز مرا ناراحت نکرده است،پس اصلا مهم نیست!. این نوع نگاه نسبی وفردگرایانه که زادۀ ذهنی محروم وبیمار است این نتیجه را میدهد که فرم موقعیت درام را برهم زند وچون بعنوان مثال این امرِ گرسنگی هنوز برای من پیش نیامده است پس مانعی ندارد که همسایه ام از گرسنگی بمیرد.


رنگ پردازی فیلم بشدت منزجرکننده است وتوصیف صریحی به ذات انسانها میزند؛ علاوه براین که از رنگی خسته برای تزویر نمادین و عزلت نشینیِ  باطنی آنان از فرهنگ امریکا صحبت میکند، نقبی به افکار مردم ودیدگاه های خشک و زشت شان میزند- مردمانی که تفریح  شان قدم زدن در محله های پر از روسپی امریکا است، مادری که مدام سیگار میکشد وفاقد حس مادری ست  وهمین امر سبب شده که درست نتواند در آموزشِ درست بچه هایش کوشش کند.نگاه زیباشناسانۀ کارگردان، از انتخاب میزانسن، غروبِ خورشید در پس زمینه ای سبز، درختان سربه فلک کشیده، آسمانی آبی و رنگین کمانی که به آن تجلی میدهد همگی علاوه بر تعیین فرم داستان، به تبیین محتوایی داستان نیز کمک میکند بسان قسمتی که مادر مونی موسیقی را درخانه پخش میکند تا با بچه ها برقصد وچون شادی آنان را فراهم میکند درسکانس بعد ما نور خورشیدِ درحال غروبی را می بینیم که روی قامت او افتاده،این عنصر دارای ایهام است، چراکه خورشید روی او نور می تاباند اما به وقت غروب- نه زمانیکه در اوج خودش است.


مخاطب اینچنین برداشت میکند که جامعه آنان را به این روز انداخته اما اینچنین نیست- بلکه فیلم نگاه اومانیسمی  خود را چنان به کاراکترها، فرضیه ها، عواطف وامیال واهدافِ هرچند کودکانه شان معطوف میکند که مخاطب در می یابد آنان خود تصمیم گرفته اند که اینجا بمانند و محرک اصلی انتخاب آنان برای سکونت دراین مجتمع امری خود خواسته بوده است.آنان همه درون مجتمع مسکونی بزرگِ شش ویا هفت طبقه ای که بیشتر به مُتل ها میخورد اجاره نشین اند بطوری که ظاهر و ساختارِ آن خبر از جامعه طبقاتی میدهد و هرگاه که کودکان که محوری ترین کاراکترهاو پیش برندۀ داستان هستند به درون این طبقه ها حال برای کارهای سادیسمیِ خودشان وحال برای دعوت بچه ای به بازی کردن شروع به دویدن میکنند گویا نقبی بر دل جامعۀ طبقاتی میزنند تا همگان را از طریق آزار و یا جلب توجه بر ماهیت وجودی شان آگاه کنند.


کاراکترها همه دارای خلاء هستند، خلاء های عظیمی که ریشه در فرهنگِ فکری آنان دارد، پیر و جوان هم ندارد ومیتوان هستی باختگیِ والدین کودکان در دنیای کثیفِ متل را مُشَـبّه ای فرض کرد که کودکان برای چیستی آزادی و رویای خود هنجارشکنی وقانون شکنی میکنند.اکثریت کاراکترها سعی در تمیزیِ روح وظاهر شایستۀ خود دارند اما درآن ناموفق اند، بعنوان مثال تمامی کاراکترها دارای خالکوبی هستند، از مادر مُونی گرفته که روی سینه اش خالکوبیِ گلی دارد تا خود را مثلا زیبا ومدرن نشان دهد تا مردانِ بیکار درون متل- خالکوبی ها علاوه برهنجار شکنی تصویر بصری عمیقی درخود گنجانده اند که ناخواسته موجب الگوپذیری کودکان از نحوۀ زیستنِ هنجارشکنانۀ مادر مونی میشود و نگاه استثماری استبدادیِ این قشر به پیشرفتی که فاقد آن هستند از طریق المان های نور،رنگ،لباس ومیزانسن به وضوح خلاء اقتصادی وخدماتی آنان را در مُتلی که گویا زندان است ومتعلق به دنیای دیگریست را به خوبی بیان میکند؛مثلا هرگاه مادر مونی همراه فرزندانش به آسمانی نگاه میکنند که هِلکوپتر و یا هواپیمایی درحال پرواز است ، به علت اینکه نمیتوانند به جایگاه وامکاناتِ اجتماعی خلبان ومسافران برسند آنان را مسخره میکنند و با بدترین توهین ها آنان را بدرقه میکنند تابلکه بتوانند اندکی از اضمحلال درونی خود جلوگیری کنند.


شخصیت مادر مونی که خود هنجار شکن است، الگوی بدی برای فرزندان است وآنان را غیرمستقیم بی و بند بار پرورش میدهد تا خود به عنوان سامان دادن به زندگی خود، زندگی دیگران را به مخاطره بیاندازند. این فرایند درون فیلم به زیبایی پردازش شده است وما نقطۀ تلاقی این دو نقطه نظر را زمانی درک میکنیم که از طرف صاحب مُتل که تنها قصد ظاهرسازی دارد تامشتری جذب کند و پول دربیاورد پلیسی میاید تا مادر را ازخانه اش بنا به دلایلی بیرون کند، نقطه تلاقی این دو قشر زمانی  مشخص میشود که قشر محروم برای پرکردن خلاء عقده هایش، دربرابر قشر مرفه که قانون پشتش است تکانشی رفتار میکند و میداند که بایستی او تسلیم شود.

در فیلم همه چیز سمبول شده است از تعاون بین کودکان وبزرگسالان گرفته تا آفتاب گرفتن زنی پیر که هنوز فکر میکند جذاب و اغواگر است. نگاه ازبالای کارگردان بانماهای لانگ شات بنوعی در تبیین افکارِ زنگار زدۀ جامعۀ طبقاتی مؤثر واقع شده است؛این نوع نگاه های استبدادی و مغرورانه نیز در سرتاسر فیلم که ذکر شده یافت میشود .میتوان گفت که پروژۀ فلوریدا مدرن شدۀ و تلطیف شدۀ فیلم (شهرخدا) است که بیشترین تمرکز فیلمنامه روی هنجارهای درونی و رفتاری این قشر است که  رنج آنان را به اختلال تبدیل میکند.

ودست آخر وقتی قشر ضعیف مغموم قشر مرفه وپیشرفته میشود، نگرش کارگردان اصلاح طلبانه است و تنها آن راه نجات را دوستی با دوستان میداند- در متل که استعاره ای از دنیای رو به زوال است اکثریت دوستی ها در بطن فقر وتنگنای اجتماعی که از نزاع بوجود میایند واین بار نیز این دوستی ها هستند که قشر پرولتاریا را از دل هستی باختگی،خلاء های نهفته در ذات انسانها را مستتر میکنند.

 درپردۀ سوم که بخش نتیجه گیری داستان  است، مونی به خانۀ جَـنسی میرود و به او مات زل میزند،گویی قانون گریزی به قانون مداری زل زده است- مونی محو صورت اوست وسپس به زیر گریه میزند که شاید دیگر نتوانند همدیگر را ببینند،جنسی که خود در شرایطی بسان مونی، در زیر همین خلاء ها ونیستی ها و محرومیت های خدماتی بزرگ شده دست اورا میگیرد و باهم شروع به دویدن میکنند تا از مُتل که تصویری شکل گرفته از دنیای بی روحِ نداری ها ومحرومیت هاست فرارکنند وبه دنیای مطمئنی بپیوندند، دنیایی که بتوانند شادی شان را حفظ کنند، آنان- مونی وجنسی- ازمیان مردمان مرفه وتوریستها میگذرند، به دل طبیعت میزنند تا به هر نحوی ازخانه دور شوند و دست آخر در نمایی نیمه باز که گویی آنان را در دنیایی وسیع تری وارد شده اند می بینیم، دنیایی که قشر مرفه وقشر دردمندِ پرولتاریا ازهم تفکیک ناپذیرند.فیلمنامه پایان راهش را دل به دریا زدن میداند و یک تصور دراماتیک را تبدیل به یک تصویر معین وبه یقین رسیدۀ تماتیک(درون مایه) میکند تا قشر پرولتاریا را توسط جمعیتِ لایزال قشر مرفه، استـتارخلاء کند.

      

      


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی